من و دخملم

آرامش و قانونمندی....

دیروز تلوزیون داشت یه برنامه روانشناسی درباره کودک آزاری پخش میکرد... من معمولا این برنامه ها رو نگاه میکنم... باور کردنی نیست اما گاهی یک داد بی موقع یک حرف ناراحت کننده به کودک و یا سرکوب کنجکاوی یک کودک خودش میتونه کودک آزاری باشه و در آینده چه صدمه های روحی و روانی رو به کودک وارد میکنه...من با ویدا آزادانه رفتار میکنم اما این به اون معنا نیست که کودک قانونمند نباشه... من همیشه به بابایی اینو میگم که ارزش هیچ چیز مثل سلامت روح و روان و جسم ویدا نیست... واین برای ما اولویت اوله... میدونم که گاهی واقعا روی اعصاب آدم راه میرن اما ما باید تحمل کنیم یه راه ساده برای این که بدونیم کودک ما توی مرحله خوبی هست یا نه اینه که رفتارش...
13 آذر 1393

دو تا دوست دارم...

دیروز داشتم با ویدا بازی میکردم ... بهش گفتم مامان ویدا منو چقدر دوست داری گفت دوتا گفتم شکلات رو چقدر دوست داری گفت دوتا... میدونم که دوتای ویدا یعنی صد تا ....یعنی هزارتا یعنی یه دنیا....ما باید خیلی چیزا رو از  بچه ها یاد بگیریم چقدر ساده دوست داشتنشون رو بهت نشون میدن بدون تظاهر بدون دروغ.... کاش ما بزرگترا هم دنیامون دوتا بود دوست داشتنمون دوتا بود اما واقعا بود.... ...
6 آذر 1393

بزرگ شديم...

بزرگ شديم... و فهميديم كه دارو آبميوه نبود .. بزرگ شديم... و فهميديم بابابزرگ ديگر هيچگاه باز نخواهد گشت انطور كه مادر گفته بود.. بزرگ شديم... و فهميديم چيزهايي ترسناك تر از تاريكي هم هست... بزرگ شديم... به اندازه اي كه فهميديم پشت هرخنده مادرهزار گريه بود .. و پشت هر قدرت پدريك بيماري نهفته... بزرگ شديم... و يافتيم كه مشكلاتمون ديگر در حد يك شكلات، يك لباس يا كيف قابل حل نيست... و اين كه ديگر دستهايمان را براي عبور از جاده نخواهند گرفت، و يا حتي براي عبور از پيج و خم هاي زندگي ... بزرگ شديم... و فهميديم كه اين تنها ما نبوديم كه بزرگ شديم، بلكه والدين ماهم همراه با ما بزرگ شده اند، و چيزي نمانده كه بروند و يا هم اكنون رفته اند... خيلي بزرگ ...
5 آذر 1393

تولد دوباره یک مادر

زمانی قدر مادرت رو می فهمی که خودت مادر بشی این حرفو از زبون خیلی ها شنیده بودم اما زمانی واقعا درکش کردم که خودم هم مادر شدم اون موقع بود که هزار برابر بیشتر از قبل عاشق مامانم شدم  چون دیدم و درک کردم که عشق مادرانه یعنی چی  این وبلاگ رو درست کردم به افتخار دختر کوچولو نازم ویدا جون میام و می نویسم از تموم روزای مادرونه و کارای مادرونه ه     ...
5 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و دخملم می باشد